احسان خيلي دغدغههاي حضرت آقا را داشت و چون رشته او اقتصاد بود در زمينه اقتصاد مقاومتي خيلي تلاش ميكرد و سخنان حضرت آقا را ميشنيد و عمل ميكرد.
به گزارش خبر گزاري جهان نيوز، مگر در كشور خودمان كم مشكل داريم كه جوانان ما را ميفرستند براي سوريه بجنگند؟! چرا جوانهايمان را به كشتن ميدهند؟ براي چه؟ براي كه؟ اصلا سوريه به ما چه ربطي دارد؟ خودشان مشكلاتشان را برطرف كنند، اصلا شايد هم براي پول ميروند! خب اينجا كار ندارند ميروند و پولي هم ميگيرند، حالا چقدري ميگيرند؟!... اينها حرفهايي است كه بارها به گوشمان رسيده، حرفهايي كه هيچ پشتوانه عقلي پشت آن نيست، و شايد هم تبليغات رسانهاي همانهايي باشد كه اين گروهك شوم را ساختند و به جان مسلمان و اسلام انداختند؛ اما اين سخنان نمكي ميشود بر زخم فراق خانوادههاي شهدا و آه را از نهاد آنها برميآورد؛ اما نجابت آنها فراتر از اين است كه بخواهند اندك اهانتي به زبان بياورند و تنها آهي جانسوز پاسخ اين كلامهاي ناسنجيده از نهادشان برميخيزد؛ و صد البته كه خواست خدا اين بود كه حق و حقيقت بر همگان آشكار شود و در اين ميان خون چندين انسان بيگناه و پاك بر زمين ريخته شد...
روز 17 خرداد است و مطابق معمول نمايندگان وارد صحن مجلس شدهاند، كار روزانه آغاز ميشود؛ اما امروز با روزهاي ديگر متفاوت است... حدود ساعت 10:30 صداي شليك گلوله شنيده ميشود و در عرض چند دقيقه خونهاي زيادي بر زمين ريخته ميشود؛ اما با همت و ايثار نيروهاي امنيتي، سپاه و ناجا آسيبي به نمايندگان مجلس نميرسد، خبرها حاكي از اين است كه داعش عامل اين جنايت است! داعش؟! اينجا؟! تهران؟! بله، داعش... و اين حادثه ميشود سند مظلوميت شهداي مدافع حرم و خانوادههاي داغدار آنها، كه اگر نبود فداكاري و از خودگذشتگي اين عزيزان، اگر جوانان مدافع حرم از جان و مال و آسايش خود نميگذشتند، داعش و داعشيان روزگار خود را به مرزهاي كشور و صدالبته به داخل مرزها ميرساندند و ...
شهيد احسان آقاجاني، جواني كه خود آرزوي دفاع از حرم را در دل داشت، به دلايلي توفيق حضور در اين جهاد را پيدا نكرد؛ اما با جان و دل قدم در مسير اسلام و قرآن گذاشت و پاكدستي و سادگي را شيوه خود قرار داد؛ پاي منبر اهل وعظ صفحه دل را صيقل داد و در نهايت در حين انجام وظيفه به دست شقيترين انسانها در روز 12 رمضان سال 96 به شهادت رسيد تا شقاوت استكبار و ايادي آنها و برحق بودن مدافعانحرم بر همه جهانيان ثابت شود.
مصطفي آقاجاني معمار، پدر شهيد احسان آقاجاني معمار شهيد در گفتوگو با ما با بياني شيوا و رسا به بيان قطرهاي از درياي بيكران حسنات اخلاقي فرزندش پرداخت كه در ادامه شرح اين گفتوگو را ميخوانيد:
احسان قدم مباركي داشت
بنده سه پسر به نامهاي سبحان، احسان و حسين دارم كه حسين فرزند بزرگ من است و احسان فرزند دومم و در 28 آذر سال 64 به دنيا آمد. سبحان هم متولد 70 است.
احسان از بدو تولد خيلي قدم مباركي داشت؛ او بچه خوبي بود، در دوران طفوليت هيچ آزار و اذيتي نداشت و خيلي راحت بزرگ شد. در تمام دوران تحصيل شاگرد ممتاز بود، بدون اينكه خرج خاصي برايش كنيم. او بسيار نجيب و باغيرت و با تعصب ديني صحيح و مذهبي، مومن، متدين و ولايي و عاشق اهل بيت بود.
هميشه شاگرد ممتاز بود
نخستين مدرسههايي كه در آن درس خواند دانش و اثنيعشري در خيابان آب منگل بود، بعد رفت مدرسه چمران در خيابان خراسان، بعد از راهنمايي هم رفت دبيرستان ميرداماد نرسيده به ميدان قيام كه در همه اينها شاگرد ممتاز بود، براي پيش دانشگاهي هم رفت ميلاد طه، بعد از دوران مدرسه در دانشگاه شهيد بهشتي رشته رياضيات قبول شد و هم زمان در دانشگاه امام صادق(ع) هم شركت كرد، آنها برايش دعوتنامه فرستادند و به همين دانشگاه رفت و در آنجا اقتصاد اسلاميرا خواند، كارشناسي ارشد را هم خواند و بعد در رشته اقتصاد وارد دكترا شد و اواخر دوره بود كه شهيد شد.
ورود به مجلس شوراي اسلامي
پدر شهيد ادامه ميدهد: زماني كه در دانشگاه امام صادق(ع) درس ميخواند براي پارهاي از كارهاي مشاورهاي و اقتصادي به مركز پژوهشها ميرفت و با آقايي به نام دكتر چشميكار ميكرد، بعدها اين آقاي دكتر رفتند شدند جزء هيئتمديره دانشگاه فردوسي مشهد و احسان را در مركز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامينگه داشتند، هر چه بيشتر در آنجا ماند بيشتر او را خواستند و دولت و مجلس هم از او استفاده ميكردند، به اين ترتيب او در مجلس ماندگار شد و هفتهاي چند بار به كميسيونهاي اقتصادي مجلس مشاوره ميداد و در همين رفت و آمدها به شهادت رسيد.
دوست داشت مدافع حرم شود
پسرم احسان بسيار ولايي بود و خيلي دلش ميخواست كه در دفاع از حرم شركت كند؛ اما چند مشكل داشت؛ يكي اينكه قدش كوتاه بود؛ البته من حدود 10 سال قبل ناراحتي قلبي پيدا كردم و به نوعي او كفيل مخارج خانواده بود كه به علت علاقهاي كه داشت خيلي مراقب من بود و خانواده را هم بطور كلي اداره ميكرد؛ يعني بين دو برادر و پدر و مادر و بستگان نقطه ثقلي بود، او مصداق واقعي «و بالوالدين احسانا» بود؛ نامش احسان بود و روشش هم همين بود.
پس از شهادتش وقتي از دولت و مجلس و دانشگاه براي تقديم تسليت آمدند و به ما سر زدند از پاكدستي و ساده زيستي او سخن ميگفتند؛ هيچ گاه دنبال مد و ماشين آن چناني نبود و از وسايل نقليه عمومياستفاده ميكرد. در كنار ساده زيستي بسيار گشاده دست بود و اگر كسي مشكل مالي داشت همه جوره دستگيري و كمك ميكرد.
روز شهادت
وي با اشاره به روز شهادت فرزندش بيان كرد: روز شهادتش من در خانه نشسته و در حال خواندن قرآن بودم. احسان هم نشسته بود و با گوشي كار ميكرد. بعد هم آماده رفتن شد، رفت و برگشت، گفت كتم را بر نداشته ام، گفتم هوا گرم است، گفت ميخواهم بروم مجلس...
او طبق معمول هفتهاي دو سه بار از مركز پژوهشها ميرفت مجلس و وارد سايت و حياط ميشد، آن روز هم وقتي از سايت عبور ميكند، داعشيها وارد مجلس ميشوند، اول به قسمت مراجعين ميروند و چند نفر را به شهادت ميرسانند، بعد وارد حياط مجلس شوراي اسلامي ميشوند، چند نفري كه آنجا بودند ميدوند، احسان برميگردد كه اينها را ببيند كه در همان آن تيري به سرش ميزنند و گويا همان زمان به شهادت ميرسد.
تروريستهاي مظلوم؟!
پدر شهيد آقاجاني خاطرنشان كرد: در عكسهاي احسان نوشته شده اين سند مظلوميت شهداي مدافع حرم است. در واقع اگر انسان كميبينش و بصيرت داشته باشد ميفهمد كه اين شهداي مدافع حرم چقدر عزيز هستند و اگر اين شهداي مدافع حرم نبودند چه مشكلاتي براي كشور ما به وجود ميآمد، چون يك نمونه از آن را در حمله به مجلس ديديم، و واقعا خدا خواست كه به نمايندگان و رئيس مجلس آسيبي نرسيد، من فكر ميكنم افرادي كه در جريان حمله به مجلس به شهادت رسيدند سند مظلوميت ملت ايران در عرصه بينالملل هستند.
اينها تلاش ميكنند كه ملت ايران را به تروريست بودن متهم كنند، آقاي ترامپ ملت ايران را تروريست ناميده است، بنده ميخواهم ببينم ما چه ملت تروريستي هستيم كه هميشه مظلوم واقع شده ايم؛ در صورتي كه بايد جناياتي كه تكفيريها و همچنين داعش كافر به كارگرداني آمريكا و آلسعود و اسرائيل در منطقه انجام دادند را ببينند؛ داعش ميآيد و چنين جنايتي را در تهران انجام ميدهد و 17 نفر از عزيزان ما را به شهادت ميرساند كه هر كدام از اينها براي ما احسان هستند و خيلي عزيز؛ اما خدا را شاكريم كه به نتايج دلخواه خود نرسيدند.
ولايت فقيه مانند فانوس است
امام ميفرمودند: «پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت آسيبي نرسد» و «هر چه فرياد داريد بر سر آمريكا بكشيد» و ما اين سفارشات را فراموش نميكنيم، شهيد شدن فرزندانمان در همه دورانها جناياتي است كه به دست آمريكا و اسرائيل انجام شده است.
ما خط ولايت فقيه را فراموش نميكنيم و از همه ملت هم تقاضا داريم كه ولايت فقيه را فراموش نكنند، ولايت فقيه چراغ هدايت است، در دريا چراغي است كه به آن فانوس دريايي ميگويند، آنها را روشن ميكنند كه كشتيها راه خود را گم نكنند؛ ولايت فقيه هم حكم همين چراغها را دارند، ما بايد چشممان را از ولايت فقيه برنداريم تا راه را گم
نكنيم.
آرزوي شهادت پدر
پدر شهيد آقاجاني گفت: من خباثت استكبار جهاني را ميدانم و وظيفه ما حالا هم همان است كه از ابتدا بود؛ همه زندگي ما فداي اسلام است و عقيده من اين است كه اصل اسلام است، چه بهتر كه در راه خدا شهيد شويم، ما ميگوييم بابي انت و امييا اباعبدالله، من خودم از جواني آماده بودم و الان هم با اينكه سنم بالاست و مريض احوال هم هستم از خداوند ميخواهم شرايطي فراهم شود كه بتوانم در جهاد شركت كنم و جان خودم را دراين راه فدا كنم، اما احسان از ما سبقت گرفت. ما خدا را شاكريم كه خدا چنين پسري را به امانت به ما داد و آبرومند از دنيا رفت و وقتي به شهادت رسيد فهميدم كه خدا به او جزاي عالي داد.
احسان به ماتَرَك پيامبر (ص) عمل ميكرد
سبحان، برادر كوچكتر شهيد نيز در رابطه با شهيد آقاجاني اظهار داشت: با برادرم ارتباط نزديكي داشتم، احسان به ماتَرَك پيامبر (ص)؛ يعني قرآن و اهل بيت واقعا عمل ميكرد، قرآن خواندنش ترك نميشد، به من هم هميشه توصيه ميكرد قرآن بخوانم.
خيلي اهل روضه و هيئت بود، ما در جلسات حاج آقا جاودان شركت ميكرديم، مدتي هم بود كه هر شب بعد از ماه رمضان پياده ميرفتيم خيابان ايران، پاي درس اخلاق حاج آقا مجتبي تهراني و پياده برميگشتيم.
دغدغه مستضعفين را داشت
از ويژگيهاي شخصي برادرم ساده زيستي او بود، مثلا اگر جورابش پاره ميشد دوباره آن را ميدوخت و ميپوشيد، با اينكه وضع مالي خوبي داشت، ميگفت چهاشكالي دارد. اهل حرف زدن نبود؛ براي مناسبتي رفته بودند مشهد و قرار بود با نمايندگان به هتلي بروند؛ ولي برادرم به هتل نرفته بود.
كتابهاي خوبي را به من معرفي ميكرد، مثلا كتاب «چگونه يك نماز خوب بخوانيم» حاج آقا پناهيان يا كتاب «دختر شينا»، خودش اين كتابها را ميخواند و به آنها عمل ميكرد، خمس مالش را ميداد و نميشد كه كسي از او تقاضاي پول بكند و دستش را رد كند.
خيلي دغدغه مستضعفين را داشت و ميگفت بايد انقلاب به دست مستضعفين بيفتد. در پروفايلش هم اين عبارت را از شهيد آويني نوشته است: «هر كس ميخواهد ما را بشناسد برود و قصه كربلا را بخواند گرچه خواندن داستان را سودي نباشد اگر دل كربلايي نيست.»
خبر شهادت
برادر شهيد آقاجاني بيان كرد: ما اصلا خبر نداشتيم كه به مجلس حمله شده و از راديو و تلويزيون شنيديم، به احسان زنگ ميزديم و او جواب نميداد، با مركز تماس گرفتيم كه گفتند رفته مجلس؛ اما سالم است، اينها را بردهاند داخل و درها را بستهاند و تا ساعت 12 شب به ما نگفتند، ساعت 12 بود كه با منزل تماس گرفتند و گفتند كه مجروح شده و در بيمارستان بقيهًْالله بستري است و اگر برادرهايش بيايند و پدر و مادرش نباشند بهتر است؛ براي همين هم من و برادر بزرگتر و عمويم رفتيم، به من گفتند بياييد در مركز پژوهشها تا با هم برويم و وقتي كه وارد شديم من گفتم گويا خبري است؛ چون در را بستند و ما را بردند بالا و نشاندند و مقدمه چيني كردند، من هم بلند ميشدم و ميگفتم كه شهيد شده است؟ برادر بزرگم كه حالش بد شد و افتاد و من هم مدام راه ميرفتم و عمويم من را آرام ميكرد.
بعد هم ما برگشتيم خانه و عمويم گفت من موضوع را به خانواده ميگويم، خلاصه رفتيم بالا و به پدرم گفتيم كه مجروح شده است، پدرم گفت بچه ام را كشتند؟ گفتيم نه، تا اينكه عمويم كمكم گفت كه چه اتفاقي افتاده است.
خدا همه خوبيها را در وجود احسان قرار داده بود
مادر شهيد آقاجاني در رابطه با فرزند شهيدش اظهار داشت: بنده هميشه ميگفتم خدا همه خوبيها را در وجود احسان قرار داده است،آنقدر كه او جوان خوبي بود، از تقوا، مهرباني، گشاده دستي و ولايتمداري، پسرم خيلي متواضع بود و من بعد از شهادتش تقديرنامههاي زيادي را لابه لاي كتابهايش ديدم كه هيچگاه آنها را به ما نشان نداده بود. وقتي كسي او را ميديد متوجه نميشد كه سطح تحصيلات او چقدر بالاست.
احسان دغدغههاي حضرت آقا را داشت
احسان خيلي دغدغههاي حضرت آقا را داشت و چون رشته او اقتصاد بود در زمينه اقتصاد مقاومتي خيلي تلاش ميكرد و سخنان حضرت آقا را ميشنيد و عمل ميكرد. ما هم خيلي برايش دعا ميكرديم و من هم هميشه ميگفتم خدايا آنچه خير دنيا و آخرت است را برايش مقدر كن.
كلام آخر
قصه اين هفته ما با شهادت احسان آقاجاني معمار عزيز به پايان رسيد؛ باز هم باور كرديم كه شهادت بيحساب و كتاب نيست. احسان قصه اين صفحه لياقت شهادت را داشت. واقعاً اعتقاد، ايمان، اخلاق، اخلاص عمل او را در زندگياش در تراز يك شهيد كرده بود.
حتما ميپرسيد چرا؟ چون شنيدم زماني كه مسجد طوس ميدان خراسان تهران مدتي خادم نداشت احسان در كنار پدرش امور نظافت و تميزي مسجد را عهدهدار بود؛ اينقدر متواضع بود كه كسي گمان نميكرد دانشجوي دكتراست! هركس نميدانست و او را نميشناخت، گمان ميكرد يك فرد ديپلمه بيكار است و از سر ناچاري به پدرش كمك ميكند! درحاليكه او در مركز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامي مشغول به كارشده بود. كه اين خيلي معناها دارد.
آري شهدا به يك معنا چون جانشان را تقديم كردهاند، چنيناند اما احسان در دوران زندگياش نيز واقعا مصداق اين فضيلت بود. فردي كه ساليان سال خود به دنبال مدافع حرم شدن بود كه از حريم آل الله و عمهاش زينب(س) دفاع كند ليكن راه چرا باز نميشود داستان خودش را دارد، اما در اين زمان بايستي عاشق پرواز باشي و در نهايت پرواز ميكني، زمان و مكانش خيلي مهم نيست. در سوريه يا در قلب تهران و در ميدان بهارستان آن هم خانه ملت و به دست همان دست پروردگان آل سعود يعني داعشيان و چه سعادتي بالاتر از اينكه در ماه مبارك رمضان هم چون شهداي كربلا با لب عطشان به شهادت برسد، چقدر اين ستارهها براي ما زمينيها عزيزند و ما هميشه محتاج راه آنها هستيم، تو براي خيليها نه يك دوست نه بلكه يك آموزگار بودي.
از تو آموختيم كه با خداي خويش چگونه معامله كردي و جانت را كه برايت عزيز است براي باقي ماندن دين اسلام فدا كردي اين كار در زبان راحت است اما در عمل بسيار سخت، كه تو به همه نشان دادي در راهت عزمي راسخ داري و كار براي رضاي خدا بايد دغدغه مند باشد وگرنه بي نتيجه است.
بي شك بار اين فراق براي پدر و مادر عزيز و برادرانت خيلي دشوار است، خدا توفيق دهد ادامهدهنده راهت باشيم.
احسان خيلي دغدغههاي حضرت آقا را داشت و چون رشته او اقتصاد بود در زمينه اقتصاد مقاومتي خيلي تلاش ميكرد و سخنان حضرت آقا را ميشنيد و عمل ميكرد.
به گزارش خبر گزاري جهان نيوز، مگر در كشور خودمان كم مشكل داريم كه جوانان ما را ميفرستند براي سوريه بجنگند؟! چرا جوانهايمان را به كشتن ميدهند؟ براي چه؟ براي كه؟ اصلا سوريه به ما چه ربطي دارد؟ خودشان مشكلاتشان را برطرف كنند، اصلا شايد هم براي پول ميروند! خب اينجا كار ندارند ميروند و پولي هم ميگيرند، حالا چقدري ميگيرند؟!... اينها حرفهايي است كه بارها به گوشمان رسيده، حرفهايي كه هيچ پشتوانه عقلي پشت آن نيست، و شايد هم تبليغات رسانهاي همانهايي باشد كه اين گروهك شوم را ساختند و به جان مسلمان و اسلام انداختند؛ اما اين سخنان نمكي ميشود بر زخم فراق خانوادههاي شهدا و آه را از نهاد آنها برميآورد؛ اما نجابت آنها فراتر از اين است كه بخواهند اندك اهانتي به زبان بياورند و تنها آهي جانسوز پاسخ اين كلامهاي ناسنجيده از نهادشان برميخيزد؛ و صد البته كه خواست خدا اين بود كه حق و حقيقت بر همگان آشكار شود و در اين ميان خون چندين انسان بيگناه و پاك بر زمين ريخته شد...
روز 17 خرداد است و مطابق معمول نمايندگان وارد صحن مجلس شدهاند، كار روزانه آغاز ميشود؛ اما امروز با روزهاي ديگر متفاوت است... حدود ساعت 10:30 صداي شليك گلوله شنيده ميشود و در عرض چند دقيقه خونهاي زيادي بر زمين ريخته ميشود؛ اما با همت و ايثار نيروهاي امنيتي، سپاه و ناجا آسيبي به نمايندگان مجلس نميرسد، خبرها حاكي از اين است كه داعش عامل اين جنايت است! داعش؟! اينجا؟! تهران؟! بله، داعش... و اين حادثه ميشود سند مظلوميت شهداي مدافع حرم و خانوادههاي داغدار آنها، كه اگر نبود فداكاري و از خودگذشتگي اين عزيزان، اگر جوانان مدافع حرم از جان و مال و آسايش خود نميگذشتند، داعش و داعشيان روزگار خود را به مرزهاي كشور و صدالبته به داخل مرزها ميرساندند و ...
شهيد احسان آقاجاني، جواني كه خود آرزوي دفاع از حرم را در دل داشت، به دلايلي توفيق حضور در اين جهاد را پيدا نكرد؛ اما با جان و دل قدم در مسير اسلام و قرآن گذاشت و پاكدستي و سادگي را شيوه خود قرار داد؛ پاي منبر اهل وعظ صفحه دل را صيقل داد و در نهايت در حين انجام وظيفه به دست شقيترين انسانها در روز 12 رمضان سال 96 به شهادت رسيد تا شقاوت استكبار و ايادي آنها و برحق بودن مدافعانحرم بر همه جهانيان ثابت شود.
مصطفي آقاجاني معمار، پدر شهيد احسان آقاجاني معمار شهيد در گفتوگو با ما با بياني شيوا و رسا به بيان قطرهاي از درياي بيكران حسنات اخلاقي فرزندش پرداخت كه در ادامه شرح اين گفتوگو را ميخوانيد:
احسان قدم مباركي داشت
بنده سه پسر به نامهاي سبحان، احسان و حسين دارم كه حسين فرزند بزرگ من است و احسان فرزند دومم و در 28 آذر سال 64 به دنيا آمد. سبحان هم متولد 70 است.
احسان از بدو تولد خيلي قدم مباركي داشت؛ او بچه خوبي بود، در دوران طفوليت هيچ آزار و اذيتي نداشت و خيلي راحت بزرگ شد. در تمام دوران تحصيل شاگرد ممتاز بود، بدون اينكه خرج خاصي برايش كنيم. او بسيار نجيب و باغيرت و با تعصب ديني صحيح و مذهبي، مومن، متدين و ولايي و عاشق اهل بيت بود.
هميشه شاگرد ممتاز بود
نخستين مدرسههايي كه در آن درس خواند دانش و اثنيعشري در خيابان آب منگل بود، بعد رفت مدرسه چمران در خيابان خراسان، بعد از راهنمايي هم رفت دبيرستان ميرداماد نرسيده به ميدان قيام كه در همه اينها شاگرد ممتاز بود، براي پيش دانشگاهي هم رفت ميلاد طه، بعد از دوران مدرسه در دانشگاه شهيد بهشتي رشته رياضيات قبول شد و هم زمان در دانشگاه امام صادق(ع) هم شركت كرد، آنها برايش دعوتنامه فرستادند و به همين دانشگاه رفت و در آنجا اقتصاد اسلاميرا خواند، كارشناسي ارشد را هم خواند و بعد در رشته اقتصاد وارد دكترا شد و اواخر دوره بود كه شهيد شد.
ورود به مجلس شوراي اسلامي
پدر شهيد ادامه ميدهد: زماني كه در دانشگاه امام صادق(ع) درس ميخواند براي پارهاي از كارهاي مشاورهاي و اقتصادي به مركز پژوهشها ميرفت و با آقايي به نام دكتر چشميكار ميكرد، بعدها اين آقاي دكتر رفتند شدند جزء هيئتمديره دانشگاه فردوسي مشهد و احسان را در مركز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامينگه داشتند، هر چه بيشتر در آنجا ماند بيشتر او را خواستند و دولت و مجلس هم از او استفاده ميكردند، به اين ترتيب او در مجلس ماندگار شد و هفتهاي چند بار به كميسيونهاي اقتصادي مجلس مشاوره ميداد و در همين رفت و آمدها به شهادت رسيد.
دوست داشت مدافع حرم شود
پسرم احسان بسيار ولايي بود و خيلي دلش ميخواست كه در دفاع از حرم شركت كند؛ اما چند مشكل داشت؛ يكي اينكه قدش كوتاه بود؛ البته من حدود 10 سال قبل ناراحتي قلبي پيدا كردم و به نوعي او كفيل مخارج خانواده بود كه به علت علاقهاي كه داشت خيلي مراقب من بود و خانواده را هم بطور كلي اداره ميكرد؛ يعني بين دو برادر و پدر و مادر و بستگان نقطه ثقلي بود، او مصداق واقعي «و بالوالدين احسانا» بود؛ نامش احسان بود و روشش هم همين بود.
پس از شهادتش وقتي از دولت و مجلس و دانشگاه براي تقديم تسليت آمدند و به ما سر زدند از پاكدستي و ساده زيستي او سخن ميگفتند؛ هيچ گاه دنبال مد و ماشين آن چناني نبود و از وسايل نقليه عمومياستفاده ميكرد. در كنار ساده زيستي بسيار گشاده دست بود و اگر كسي مشكل مالي داشت همه جوره دستگيري و كمك ميكرد.
روز شهادت
وي با اشاره به روز شهادت فرزندش بيان كرد: روز شهادتش من در خانه نشسته و در حال خواندن قرآن بودم. احسان هم نشسته بود و با گوشي كار ميكرد. بعد هم آماده رفتن شد، رفت و برگشت، گفت كتم را بر نداشته ام، گفتم هوا گرم است، گفت ميخواهم بروم مجلس...
او طبق معمول هفتهاي دو سه بار از مركز پژوهشها ميرفت مجلس و وارد سايت و حياط ميشد، آن روز هم وقتي از سايت عبور ميكند، داعشيها وارد مجلس ميشوند، اول به قسمت مراجعين ميروند و چند نفر را به شهادت ميرسانند، بعد وارد حياط مجلس شوراي اسلامي ميشوند، چند نفري كه آنجا بودند ميدوند، احسان برميگردد كه اينها را ببيند كه در همان آن تيري به سرش ميزنند و گويا همان زمان به شهادت ميرسد.
تروريستهاي مظلوم؟!
پدر شهيد آقاجاني خاطرنشان كرد: در عكسهاي احسان نوشته شده اين سند مظلوميت شهداي مدافع حرم است. در واقع اگر انسان كميبينش و بصيرت داشته باشد ميفهمد كه اين شهداي مدافع حرم چقدر عزيز هستند و اگر اين شهداي مدافع حرم نبودند چه مشكلاتي براي كشور ما به وجود ميآمد، چون يك نمونه از آن را در حمله به مجلس ديديم، و واقعا خدا خواست كه به نمايندگان و رئيس مجلس آسيبي نرسيد، من فكر ميكنم افرادي كه در جريان حمله به مجلس به شهادت رسيدند سند مظلوميت ملت ايران در عرصه بينالملل هستند.
اينها تلاش ميكنند كه ملت ايران را به تروريست بودن متهم كنند، آقاي ترامپ ملت ايران را تروريست ناميده است، بنده ميخواهم ببينم ما چه ملت تروريستي هستيم كه هميشه مظلوم واقع شده ايم؛ در صورتي كه بايد جناياتي كه تكفيريها و همچنين داعش كافر به كارگرداني آمريكا و آلسعود و اسرائيل در منطقه انجام دادند را ببينند؛ داعش ميآيد و چنين جنايتي را در تهران انجام ميدهد و 17 نفر از عزيزان ما را به شهادت ميرساند كه هر كدام از اينها براي ما احسان هستند و خيلي عزيز؛ اما خدا را شاكريم كه به نتايج دلخواه خود نرسيدند.
ولايت فقيه مانند فانوس است
امام ميفرمودند: «پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت آسيبي نرسد» و «هر چه فرياد داريد بر سر آمريكا بكشيد» و ما اين سفارشات را فراموش نميكنيم، شهيد شدن فرزندانمان در همه دورانها جناياتي است كه به دست آمريكا و اسرائيل انجام شده است.
ما خط ولايت فقيه را فراموش نميكنيم و از همه ملت هم تقاضا داريم كه ولايت فقيه را فراموش نكنند، ولايت فقيه چراغ هدايت است، در دريا چراغي است كه به آن فانوس دريايي ميگويند، آنها را روشن ميكنند كه كشتيها راه خود را گم نكنند؛ ولايت فقيه هم حكم همين چراغها را دارند، ما بايد چشممان را از ولايت فقيه برنداريم تا راه را گم
نكنيم.
آرزوي شهادت پدر
پدر شهيد آقاجاني گفت: من خباثت استكبار جهاني را ميدانم و وظيفه ما حالا هم همان است كه از ابتدا بود؛ همه زندگي ما فداي اسلام است و عقيده من اين است كه اصل اسلام است، چه بهتر كه در راه خدا شهيد شويم، ما ميگوييم بابي انت و امييا اباعبدالله، من خودم از جواني آماده بودم و الان هم با اينكه سنم بالاست و مريض احوال هم هستم از خداوند ميخواهم شرايطي فراهم شود كه بتوانم در جهاد شركت كنم و جان خودم را دراين راه فدا كنم، اما احسان از ما سبقت گرفت. ما خدا را شاكريم كه خدا چنين پسري را به امانت به ما داد و آبرومند از دنيا رفت و وقتي به شهادت رسيد فهميدم كه خدا به او جزاي عالي داد.
احسان به ماتَرَك پيامبر (ص) عمل ميكرد
سبحان، برادر كوچكتر شهيد نيز در رابطه با شهيد آقاجاني اظهار داشت: با برادرم ارتباط نزديكي داشتم، احسان به ماتَرَك پيامبر (ص)؛ يعني قرآن و اهل بيت واقعا عمل ميكرد، قرآن خواندنش ترك نميشد، به من هم هميشه توصيه ميكرد قرآن بخوانم.
خيلي اهل روضه و هيئت بود، ما در جلسات حاج آقا جاودان شركت ميكرديم، مدتي هم بود كه هر شب بعد از ماه رمضان پياده ميرفتيم خيابان ايران، پاي درس اخلاق حاج آقا مجتبي تهراني و پياده برميگشتيم.
دغدغه مستضعفين را داشت
از ويژگيهاي شخصي برادرم ساده زيستي او بود، مثلا اگر جورابش پاره ميشد دوباره آن را ميدوخت و ميپوشيد، با اينكه وضع مالي خوبي داشت، ميگفت چهاشكالي دارد. اهل حرف زدن نبود؛ براي مناسبتي رفته بودند مشهد و قرار بود با نمايندگان به هتلي بروند؛ ولي برادرم به هتل نرفته بود.
كتابهاي خوبي را به من معرفي ميكرد، مثلا كتاب «چگونه يك نماز خوب بخوانيم» حاج آقا پناهيان يا كتاب «دختر شينا»، خودش اين كتابها را ميخواند و به آنها عمل ميكرد، خمس مالش را ميداد و نميشد كه كسي از او تقاضاي پول بكند و دستش را رد كند.
خيلي دغدغه مستضعفين را داشت و ميگفت بايد انقلاب به دست مستضعفين بيفتد. در پروفايلش هم اين عبارت را از شهيد آويني نوشته است: «هر كس ميخواهد ما را بشناسد برود و قصه كربلا را بخواند گرچه خواندن داستان را سودي نباشد اگر دل كربلايي نيست.»
خبر شهادت
برادر شهيد آقاجاني بيان كرد: ما اصلا خبر نداشتيم كه به مجلس حمله شده و از راديو و تلويزيون شنيديم، به احسان زنگ ميزديم و او جواب نميداد، با مركز تماس گرفتيم كه گفتند رفته مجلس؛ اما سالم است، اينها را بردهاند داخل و درها را بستهاند و تا ساعت 12 شب به ما نگفتند، ساعت 12 بود كه با منزل تماس گرفتند و گفتند كه مجروح شده و در بيمارستان بقيهًْالله بستري است و اگر برادرهايش بيايند و پدر و مادرش نباشند بهتر است؛ براي همين هم من و برادر بزرگتر و عمويم رفتيم، به من گفتند بياييد در مركز پژوهشها تا با هم برويم و وقتي كه وارد شديم من گفتم گويا خبري است؛ چون در را بستند و ما را بردند بالا و نشاندند و مقدمه چيني كردند، من هم بلند ميشدم و ميگفتم كه شهيد شده است؟ برادر بزرگم كه حالش بد شد و افتاد و من هم مدام راه ميرفتم و عمويم من را آرام ميكرد.
بعد هم ما برگشتيم خانه و عمويم گفت من موضوع را به خانواده ميگويم، خلاصه رفتيم بالا و به پدرم گفتيم كه مجروح شده است، پدرم گفت بچه ام را كشتند؟ گفتيم نه، تا اينكه عمويم كمكم گفت كه چه اتفاقي افتاده است.
خدا همه خوبيها را در وجود احسان قرار داده بود
مادر شهيد آقاجاني در رابطه با فرزند شهيدش اظهار داشت: بنده هميشه ميگفتم خدا همه خوبيها را در وجود احسان قرار داده است،آنقدر كه او جوان خوبي بود، از تقوا، مهرباني، گشاده دستي و ولايتمداري، پسرم خيلي متواضع بود و من بعد از شهادتش تقديرنامههاي زيادي را لابه لاي كتابهايش ديدم كه هيچگاه آنها را به ما نشان نداده بود. وقتي كسي او را ميديد متوجه نميشد كه سطح تحصيلات او چقدر بالاست.
احسان دغدغههاي حضرت آقا را داشت
احسان خيلي دغدغههاي حضرت آقا را داشت و چون رشته او اقتصاد بود در زمينه اقتصاد مقاومتي خيلي تلاش ميكرد و سخنان حضرت آقا را ميشنيد و عمل ميكرد. ما هم خيلي برايش دعا ميكرديم و من هم هميشه ميگفتم خدايا آنچه خير دنيا و آخرت است را برايش مقدر كن.
كلام آخر
قصه اين هفته ما با شهادت احسان آقاجاني معمار عزيز به پايان رسيد؛ باز هم باور كرديم كه شهادت بيحساب و كتاب نيست. احسان قصه اين صفحه لياقت شهادت را داشت. واقعاً اعتقاد، ايمان، اخلاق، اخلاص عمل او را در زندگياش در تراز يك شهيد كرده بود.
حتما ميپرسيد چرا؟ چون شنيدم زماني كه مسجد طوس ميدان خراسان تهران مدتي خادم نداشت احسان در كنار پدرش امور نظافت و تميزي مسجد را عهدهدار بود؛ اينقدر متواضع بود كه كسي گمان نميكرد دانشجوي دكتراست! هركس نميدانست و او را نميشناخت، گمان ميكرد يك فرد ديپلمه بيكار است و از سر ناچاري به پدرش كمك ميكند! درحاليكه او در مركز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامي مشغول به كارشده بود. كه اين خيلي معناها دارد.
آري شهدا به يك معنا چون جانشان را تقديم كردهاند، چنيناند اما احسان در دوران زندگياش نيز واقعا مصداق اين فضيلت بود. فردي كه ساليان سال خود به دنبال مدافع حرم شدن بود كه از حريم آل الله و عمهاش زينب(س) دفاع كند ليكن راه چرا باز نميشود داستان خودش را دارد، اما در اين زمان بايستي عاشق پرواز باشي و در نهايت پرواز ميكني، زمان و مكانش خيلي مهم نيست. در سوريه يا در قلب تهران و در ميدان بهارستان آن هم خانه ملت و به دست همان دست پروردگان آل سعود يعني داعشيان و چه سعادتي بالاتر از اينكه در ماه مبارك رمضان هم چون شهداي كربلا با لب عطشان به شهادت برسد، چقدر اين ستارهها براي ما زمينيها عزيزند و ما هميشه محتاج راه آنها هستيم، تو براي خيليها نه يك دوست نه بلكه يك آموزگار بودي.
از تو آموختيم كه با خداي خويش چگونه معامله كردي و جانت را كه برايت عزيز است براي باقي ماندن دين اسلام فدا كردي اين كار در زبان راحت است اما در عمل بسيار سخت، كه تو به همه نشان دادي در راهت عزمي راسخ داري و كار براي رضاي خدا بايد دغدغه مند باشد وگرنه بي نتيجه است.
بي شك بار اين فراق براي پدر و مادر عزيز و برادرانت خيلي دشوار است، خدا توفيق دهد ادامهدهنده راهت باشيم.